قایق سواری در شلمچه
یادم هست یه روز یه خانوداه همانند صدها خانواده ای که روزانه میومدند شلمچه برای بحث گردش و سیاحت و دیدن یک نمایشگاه مانند :تانک ، سیم خاردار و خاکریز و.....
ازم سوال کردند . آقا اینجا کجا قایق سواری می کنند؟ که من با تعجب جواب دادم که اینجا چنین چیزی وجود ندارد . و آبی هم که در منطقه هست . برای این می باشد که در زمان جنگ منطقه به این حالت بوده و صورت نمادین هست.
اما........
این مسئله گذشت تا شب آخر که قرار بود با دو تا از دوستان یک مقدار زودتر (دهم فروردین)از منطقه برگردیم.
برای همین بچه هایی که که کادر شلمچه بودند. و، (آقا مرتضی مسئول پارکینگ شلمچه هم قرار بود با ما بیاد) خواستند یک شب به یاد ماندنی را برای ما رقم بزنند.
و قرار شد اون شب وقتی همه خوابیدند . طبق یه برنامه کاملا سری بریم سنگر صوت ،و مشغول خوردن تنقلاتی که برای آقا احسان آورده بودند بشیم و بعد از آن هم یه قایق سواری در منطقه بکنیم. که یادم هست وقتی داشتیم میرفتیم تا برسیم به سنگر صوت چند بار به دلایل امنیتی مجبور شدیم به سنگرهای خاکی پناه ببریم و کلی خنده به پا بود.
تا اینکه بعد خوردن تنقلات احسان چگینی و اون حرکات و صحبتهای واقعا خنده دار وجذاب بچه ها قرار شد بریم سوار قایقی بشیم که به تانک وسط منطقه بسته شده بود . و ساعت هم حدود 2 بعد از نصف شب بود ،بالاخره با کلی مصیبت و اینکه هیچ کدوم از بچه ها وسایلی را که احتمال داشت که قایق سرنگون بشه و دچار آسیب بشه را با خودمن نبردیم و سوار شدیم همراه با دو تا چوب بزرگ که قرار بود کار پارو را انجام بده ، و حدود نیم ساعتی بین سیم خاردار ها و موانع خورشیدی میچرخیدیم و واقعا بسیار لذت بخش و مفرح بود .
و در آخر هم موقع دور زدن قایق تو گل گیر کرد و همه مجبور شدیم بیاییم پایین و تا زانو تو گل فرو رفتیه بودیم و قایق را به طنابی که به تانک وصل بود بستیم .
و بعد از آن هم همه به سمت دستشویی ها و شستن گل و لایی که به پاها چسبده بود . و رفتن به سمت ایستگاه صلواتی خوردن دو سه تا پارچ شربت آبلیمو خنک که محمد یگانه از قبل اماده کرده بود
و ساعت حدود 3 بچه ها همه با هم به سمت سوله ها و استراحت .و این هم یک خاطره ماندگار که بسیار شیرین و جذاب بود.
درد نوشت
یادم نمیره وقتی که رفتم سوله خودمون که بخوابم یادم افتاد که کاپشن و موبایلم را تو دستشویی پارکینگ جا گذاشتم ، و دوباره با همرا داشتن تعدادی سنگ بزرگ برای ترس از سگهای ولگرد پارکینک تنهایی راهی دستشویی ها شدم.