قرار دل

دل نوشت

قرار دل

دل نوشت

۹ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

کوهنورد با تجربه

چهارشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۲، ۰۷:۰۹ ب.ظ

کوهنوردی می‌‌خواست به قله‌ای بلندی صعود کند. پس از سال‌ها تمرین و آمادگی، سفرش را آغاز کرد. به صعودش ادامه داد تا این که هوا کاملا تاریک شد. به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمی‌شد. سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمی‌توانست چیزی ببیند حتی ماه و ستاره‌ها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند. کوهنورد همان‌طور که داشت بالا می‌رفت، درحالی که چیزی به فتح قله نمانده بود، پایش لیز خورد و با سرعت هر چه تمام‌تر سقوط کرد.

سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار از هراس، تمامی خاطرات خوب و بد زندگی‌اش را به یاد می‌آورد. داشت فکر می‌‌کرد چقدر به مرگ نزدیک شده است که ناگهان دنباله طنابی که به دور کمرش حلقه خورده بود بین شاخه های درختی در شیب کوه گیر کرد و مانع از سقوط کاملش شد. در آن لحظات سنگین سکوت، که هیچ امیدی نداشت

 از ته دل فریاد زد: خدایا کمکم کن !

ندایی از دل آسمان پاسخ داد از من چه می‌خواهی؟

- نجاتم بده خدای من!

- آیا به من ایمان داری؟

- آری. همیشه به تو ایمان داشته‌ام

- پس آن طناب دور کمرت را پاره کن!

کوهنورد وحشت کرد. پاره شدن طناب یعنی سقوط بی‌تردید

از فراز کیلومترها ارتفاع. گفت: خدایا نمی‌توانم.

خدا گفت: آیا به گفته من ایمان نداری؟

کوهنورد گفت: خدایا نمی توانم. نمی‌توانم.

روز بعد، گروه نجات گزارش داد که جسد منجمد شده یک کوهنورد

در حالی پیدا شده که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود

و تنها نیم متر با زمین فاصله داشت . . .

عاشورای حسینی سال 1392 شمسی فکه

يكشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۲، ۱۲:۱۸ ق.ظ

ای شهید گمنام

از نام و نشان فرا تری تو    گمنام منم :اسیر یک نام

خدا را شکر امسال هم روزیمان شد ،سفری پر از معنویت  و خاطره های ماندگار . خدا کند که که این حال  وهوا بماند ،وعزاداری های این چند روز  مورد رضایت حق تعالی قرار گیرد . و شرمنده شهدا وارباب بی کفن نگردم

عکس عاشورا 92 قتلگاه فکه

دانلود آهنگ جدید

دانلود آهنگ جدید

دانلود آهنگ جدید

دانلود آهنگ جدید

دانلود آهنگ جدید

سفر به سرزمین عشق

دوشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۵۲ ب.ظ

سلام خدمت همه ی دوستان

امسال هم با لطف وعنایت شهدا روبه رو شده ام و دوباره یک دعوت نامه ی دیگری برایم فرستادن و من عاصی و گنه کار به مجلس عزایشان  و قتلگاه پاکشان قرار که راه بدن.

انشاالله قراره که  با گروه حاج سعید قاسمی یه سفر معنوی و عاشقانه ی دیگری برویم.

ظهر تاسوعا :طلاییه (مقر اباالفضل عباس)

شب عاشورا:کنار شهدای هویزه (شهید علم الهدی و هفتادو تن از یارانش )

ظهر عاشورا :قتلگاه فکه

اما این دفعه رنگ بوی سفر خیلی برایم فرق کرده مخصوصا رفتنم  به طلاییه،نمی دانم وقتی که اسم طلاییه میاد احساس کاملا خاصی بهم دست میده،حس یک عاشق که داره به معشوقش میرسه

 از یک طرف خاطرات چند روز زندگی کردن در آنجا ،(و میشه بگی یاد هر منطقه طلاییه یا هر زمانش می افتم کلی خاطرات برایم یاد آوری میشه)و حسرت آن لحظه ها را می خورم . کنار اون بچه های با صفا و اهل دل و زنگی کاملا شهدایی...

اما از طرفی دیگر  احساس شرمندگی بزرگی بهم دست میده که چه قول هایی به خودم و شهدای گمنام طلاییه  داده بودم . قرار بود چه کارهایی را انجام بدم و چه رفتارها و معاصی را کنار بگذارم .اما چه شد ...

باز هم شرمندگی ...

نمیدانم چه کار کنم ولی وقتی خیلی دقیق بهش فکر میکنم ، با خودم میگم مرام و لطف وبخشش شهدا بیشتر و یا اشتباهات من ،کلی امدوار میشم . و انرژی میگیرم ،و مشتاق رفتن به این سفر معنوی .

اما در آخر از همه ی دوستان عاجزانه تقاضا میکنم زمانی که تو هیئت دلشون بارونی شد حال خوبی بهشون دست داد من عاصی را هم دعا کنید.که سخت محتاج دعای دوستان هستم

من هم قول میدم به یاد گذشته ها سوره" یاسین" را  کنار شهدای گمنام طلاییه به نیت رفقا بخونم

 

این روزها بوی محرم به مشام می رسد

و یاد ح س ی ن عجیب در دل بی تابم غوغا می کند

دلم شش گوشه می خواهد ،

تا تار و پود وجودم را دخیل ببندم به هر گوشه اش...

دلم یک شب تا صبح ، بین الحرمین می خواهد ،

تا مدام قدم بزنم با پای پیاده از این حرم به آن حرم...

دلم یک بغل زیارت علمدار می خواهد ،

تا حاجتم را زیر لب برایش یکی یکی بگویم و  او جواب دهد...

آه ! کاش می شد فاصله ها را برداشت

پرده ها را یکی یکی کنار زد

چشم دل را باز کرد

تمام نادیدنی ها را دید

کاش می شد...

یک دل سیر ، تماشای ضریح ارباب می خواهم

سهم من از کربلا ، شاید دلی تنگ باشد و دیده ای بارانی

این سهم کمی نیست

بی تاب کربلا بودن سهم کمی نیست

بی قرار ارباب بودن سهم کمی نیست

من این بی تابی را با تمام دنیا عوض نخواهم کرد

به خدا مجنون ح س ی ن بودن افتخار من است...

 

حکایتی قابل تأمل از بهلول

دوشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۴۰ ق.ظ

روزی بهلول بر هارون وارد شد. هارون گفت: ای بهلول مرا پندی ده. بهلول گفت: اگر در بیابانی هیچ آبی نباشد تشنگی بر تو غلبه کند و می خواهی به هلاکت برسی چه می دهی تا تو را جرئه ای آب دهند که خود را سیراب کنی؟ گفت: صد دینار طلا.
بهلول گفت اگر صاحب آن به پول رضایت ندهد چه می دهی؟ گفت: نصف پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس از آنکه آشامیدی، اگر به مرض حیس الیوم مبتلا گردی و نتوانی آن را رفع کنی، باز چه می دهی تا کسی آن مریضی را از بین ببرد؟
هارون گفت: نصف دیگر پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس مغرور به این پادشاهی نباش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست. آیا سزاوار نیست که با خلق خدای عزوجل نیکوئی کنی؟!

افسران - راه کسب حضور قلب در نماز از نظر آیه الله بهجت(رحمه الله)


حجت الاسلام غرویان:از محضر آیت الله بهجت سوال شد، حاج آقا،عمرمان گذشت و دارد می گذرد، هنوز لذتی از عبادت و به خصوص نمازمان احساس نکردیم، چه باید بکنیم که ما نیز اقلاً از آنچه را که ائمه و پیشوایان معصوم (علیهم السلام) فرموده اند، بچشیم؟ چه کنیم در نماز حضور قلب داشته باشیم؟

آیت الله بهجت در حالی که سرش را تکان می داد فرمود: آقا، عامّ البلوی است، اخوُک، مِثْلُک این دردی است که همه گرفتاریم.
عرض شد: آقا به هر حال مراتبی دارد، و مسأله نسبی است بعضی همچون شما مراتب عالی دارید و ماها هیچی؟ ماها چه باید بکنیم؟
باز فرمود: شاید من مرتبه شما را تمنّا کنم.
بعد از اصرار ما فرمودند: این احساس لذّت یک سری مقدمات خارج از نماز است. یک سری مقدمات در خود نماز و آن این است که:انسان گناه نکند، قلب را سیاه و دل را تیره نکند، معصیّت روح را مکدّر و نورانیت دل را می برد.
باید روغن چراغ را زیاد کنیم (معرفت پیدا کنیم) ایمان قلبی و باطنی را تقویت کنیم. وقتی وارد نماز می شوید هنگام خواندن حمد و سوره به معنای آن توجه کنیم تا ارتباط حفظ شود.
باید در طول 24 ساعت حواس خود را کنترل کنیم در طول روز گوش، چشم و ... را کنترل کنیم.
از اوّل نماز، توسل حقیقی به امام زمان (عج) پیدا کنی

 

 

وقتی زمانش برسد!

يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۳۰ ق.ظ

افسران -

یک درخت ملیون ها چوب کبریت میسازد
اما وقتی زمانش برسد ...
فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیون ها درخت کافیست ..

شیر هم باشی باید از جماعت گاو فرار کنی !

جمعه, ۳ آبان ۱۳۹۲، ۰۳:۱۳ ب.ظ

افسران - شیر هم باشی باید از جماعت گاو فرار کنی !


شیر هم باشی باید از جماعت گاو فرار کنی!!!


زن بد نعمت است!!!

چهارشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۲، ۰۹:۵۹ ق.ظ

مرحوم مقدس اردبیلی زنی داشتند که ایشان را دائما میکوبید و به ایشان ناسزا میگفت! شخصی روزی نزد مقدس رفت و به ایشان گفت: این زن شایسته شما نیست شما با این بزرگی حیف است چنین همسری داشته باشید. طلاقش دهید و راحت شوید!!!

مقدس اردبیلی فرمود: این زن برای من نعمت است؛ چرا که وقتی بیرون از خانه همه من را بزرگ میشمارند احساس بزرگی میکنم؛ و وقتی به خانه می آیم این زن مرا ذلیل میکند و به من میفهماند که هیچ نیستم و بزرگ فقط خداست و مرا از خطر نفس دور میکند.

ولی نمیدونم چرا بعضیها مسلمونها را به مرد سالاری متهم می کنند و احکام دین را به احکام مرد سالارانه! این در حالی است که بزرگان ما به همسرانشان احترام خاصی می گذاشتند.

مرحوم مقدس اردبیلی مرد بزرگی بود که نقل شده است، گاه مشکلات فقهی خود را از امام عصر (علیه السلام) می پرسیده است

http://veldan.ir/wp-content/uploads/%D9%88%D9%84%D8%AF%D8%A7%D9%8685.jpg

 

مرقد مقدس اردبیلی در نجف اشرف