قرار دل

دل نوشت

قرار دل

دل نوشت

شهید محسن وزوایی

چهارشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۲، ۱۱:۱۸ ب.ظ
سلام به همه ی دوستان

داشتم تو اینترنت چرخی میزدم و به دنبال شهدای نخبه بودم که به شهید محسن وزوایی برخورد کردم  که البته از قبل شناختی سطحی نسبت به ایشان داشتم ، اما وقتی که زندگانی ایشان  و وصیت نامه شان را خوندم ، حیفم اومد که باز نشرش نکنم به همین خاطر گزیده ای از آن را در اینجا قرار دادم.انشاالله که مورد رضایتشان باشد و ما را هم از دعا و شفاعت خود بی نصیب نگردانند

سردار شهید محسن وزوایی  در پنجم مرداد ماه سال 1339 در محله نظام آباد تهران، در دامان خانواده ای اصیل و مذهبی دیده به جهان گشود. شهید وزوایی، دبستان و متوسطه را با نمرات عالی سپری کرد. دوره دبیرستان را در مدرسه دکتر هشترودی تهران گذراند و پس از گرفتن دیپلم، با کسب رتبه اول شیمی دانشگاه صنعتی شریف، مشغول به تحصیل شد.

شهید محسن وزوایی از موثرترین دانشجویان پیرو خط امام بود که در 13 آبان 1358 سفارت امریکا در تهران را اشغال کردند.  شهید محسن وزوایی پس از 13 آبان 1358، به علت معلومات فراوان عقیدتی و سیاسی و نیز تسلط بر زبان و ادبیات انگلیسی، مسئولیت سخنگویی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام رحمه الله را در کنفرانس های پیاپی و مصاحبه با گزارشگران رسانه های خارجی برعهده گرفت. هر از چند گاهی سیمای پرصلابت و مصمم او، در تمامی رسانه های ارتباط جمعی غرب، به عنوان سخنگوی جوانان طرفدار امام خمینی منعکس می شد.

شهید محسن وزوایی، نقش فعالی در طراحی عملیات فتح بلندی های «بازی دراز» ایفا کرد و در همین نبرد به شدت مجروح شد و به تهران انتقال یافت. او در بیمارستان با وجود درد بسیار، ناله نمی کرد و به یکی از پزشکان که از مقاومت او در برابر درد ابراز شگفتی کرده بود گفت: «آقای دکتر! من هر چه بیشتر درد می کشم، بیشتر لذت می برم و احساس می کنم از این طریق به خدای خودم نزدیک می شوم.

سرانجام سردار شهید محسن وزوایی در مرحله اول عملیات بیت المقدس و در دهم اردیبهشت ماه سال 1361، در 22 سالگی هنگام هدایت نیروهای تحت امر خود، بر اثر اصابت گلوله و ترکش به شهادت رسید.

قسمتی وصیت نامه شهید محسن وزوایی

بسم الله الرحمن الرحیم
ما ترس از شهادت نداریم و این تنها آرزوى ماست در این جبهه ها خداوند را مشاهده مى کنیم که چگونه ملتمسانه به کمک رزمندگان اسلام مى شتابد و آنها را نصرت مى دهد و به مصداق آیه شریفه که مى فرماید کم من فئة قلیله غلبت فئة کثیرة را مى بینیم که تعداد محدود لشکریان سپاه اعم از سپاه و ارتش و نیروهاى مردمى بر تعداد کثیرى از نیروهاى دشمن غلبه مى نماید.
 
بیاد دارم در عملیات بازى دراز در قسمتى از عملیات مقداد ما ۶ نفر بودیم و بر ۳۰۰ نفر غلبه پیدا نمودیم. در جبهه ها چنان روحیه ایمان و ایثار مفهوم پیدا میکند که گویى اصلا قابل تصور نیست هنگامیکه در قسمتى از عملیات صحبت از داوطلب شهادت مى شود دعوا بین برادران مى افتد. اینها ارزشهایى است که ملت الله ارزانى بشریت داشته است.

حقیر بزرگترین افتخار خودم را عبودیت به در گاه احدیت مى دانم.

باید با هم براى خدا تا آنجا که در توان داریم کوشش کنیم. امروز تمام مزدوران و طاغوتیان به مقابله با انقلاب عزیز اسلامى پرداخته اند در راس آن به تعبیر امام، شیطان بزرگ آمریکا و به دنبال او تمامى وابستگان دیگرش. پس از خدا غافل نشوید که پشیمانى سودى ندارد و ما باید به تعبیر امام تکلیف را عمل کنیم. اگر توانستیم پیروز مى شویم و اگر کشته هم بشویم شهید هستیم و این نیز خود پیروزى است.

برادران و خواهرانم، به امید اینکه انقلاب حرکتى است به منظور اثبات حق و این مسئولیت بر گردن همگى ماست، دستورات الهى را فراگیرید و در عمل نیز آنها را به کارگیرید.

من هر چه باشد مدت زیادى از سنم در زمان طاغوت گذشته است، اما شما امروز (از) نعمت حکومت اسلامى بر خور دارید و این بزرگترین موهبتى است که خداوند به شما ارزانى داشته است. قدر آنرا بدانید و شکر نعمتش را بجا آورید.

در آخر مى خواهم که ۱۴ روز روزه و سه ماه نماز قضا برایم بجا آورید و راجع به آنچه که دارایى من محسوب مى شود آنطور که پدرم تصمیم بگیرد اجرا شود منتهى سعى شود این مقدار محدودى که دارم در جهت کمک به جنگ و امور اسلام اختصاص داده شود. در ضمن اگر نتوانستید جنازه ام را به عقب بیاورید آنرا به روى مینهاى دشمن بیندازید تا اقلا جنازه من کمکى به اسلام کرده باشد.
انشاءالله و من الله التوفیق


1360/12/26

ساعت یازده شب جبهه بلد-دزفول

سخن دوست

شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۲، ۰۹:۲۳ ق.ظ

شهید همت:زمان بازرگان به ما برچسب چریک زدند،زمان بنی‌صدر هم برچسب منافق،الان هم برچسب خشک مقدس و تحجر،هر قدمی که در راه خدا و بندگان مستضعف او برداشتیم برچسب‌بارانمان کردند،حالا روزی ده برچسب دشت می‌کنیم اما بسیجیان دلسرد نباشید!  حاشا که بچه بسیجی میدان را خالی نمی کند.



الهی شکر

دوشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۲، ۱۰:۳۳ ب.ظ

عارف واصل حاج اسماعیل دولابی:

نماز می خوانی و عبادت می کنی و خدا را می خوانی بگو الهی شکر

چهار پنج بار الهی شکر بگو تا لااقل شیرینی شکر به لبت برســـد

کم کم از خدا ممنون می شـــوی

دستگاه قلب و جان چنین است. از خدای خود که راضی شدید خدا هم 

از شما راضی می شود ؛می شوید راضیـــه مرضیــه. شـــاکر و مشکـــور...

کوهنورد با تجربه

چهارشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۲، ۰۷:۰۹ ب.ظ

کوهنوردی می‌‌خواست به قله‌ای بلندی صعود کند. پس از سال‌ها تمرین و آمادگی، سفرش را آغاز کرد. به صعودش ادامه داد تا این که هوا کاملا تاریک شد. به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمی‌شد. سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمی‌توانست چیزی ببیند حتی ماه و ستاره‌ها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند. کوهنورد همان‌طور که داشت بالا می‌رفت، درحالی که چیزی به فتح قله نمانده بود، پایش لیز خورد و با سرعت هر چه تمام‌تر سقوط کرد.

سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار از هراس، تمامی خاطرات خوب و بد زندگی‌اش را به یاد می‌آورد. داشت فکر می‌‌کرد چقدر به مرگ نزدیک شده است که ناگهان دنباله طنابی که به دور کمرش حلقه خورده بود بین شاخه های درختی در شیب کوه گیر کرد و مانع از سقوط کاملش شد. در آن لحظات سنگین سکوت، که هیچ امیدی نداشت

 از ته دل فریاد زد: خدایا کمکم کن !

ندایی از دل آسمان پاسخ داد از من چه می‌خواهی؟

- نجاتم بده خدای من!

- آیا به من ایمان داری؟

- آری. همیشه به تو ایمان داشته‌ام

- پس آن طناب دور کمرت را پاره کن!

کوهنورد وحشت کرد. پاره شدن طناب یعنی سقوط بی‌تردید

از فراز کیلومترها ارتفاع. گفت: خدایا نمی‌توانم.

خدا گفت: آیا به گفته من ایمان نداری؟

کوهنورد گفت: خدایا نمی توانم. نمی‌توانم.

روز بعد، گروه نجات گزارش داد که جسد منجمد شده یک کوهنورد

در حالی پیدا شده که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود

و تنها نیم متر با زمین فاصله داشت . . .

عاشورای حسینی سال 1392 شمسی فکه

يكشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۲، ۱۲:۱۸ ق.ظ

ای شهید گمنام

از نام و نشان فرا تری تو    گمنام منم :اسیر یک نام

خدا را شکر امسال هم روزیمان شد ،سفری پر از معنویت  و خاطره های ماندگار . خدا کند که که این حال  وهوا بماند ،وعزاداری های این چند روز  مورد رضایت حق تعالی قرار گیرد . و شرمنده شهدا وارباب بی کفن نگردم

عکس عاشورا 92 قتلگاه فکه

دانلود آهنگ جدید

دانلود آهنگ جدید

دانلود آهنگ جدید

دانلود آهنگ جدید

دانلود آهنگ جدید

سفر به سرزمین عشق

دوشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۵۲ ب.ظ

سلام خدمت همه ی دوستان

امسال هم با لطف وعنایت شهدا روبه رو شده ام و دوباره یک دعوت نامه ی دیگری برایم فرستادن و من عاصی و گنه کار به مجلس عزایشان  و قتلگاه پاکشان قرار که راه بدن.

انشاالله قراره که  با گروه حاج سعید قاسمی یه سفر معنوی و عاشقانه ی دیگری برویم.

ظهر تاسوعا :طلاییه (مقر اباالفضل عباس)

شب عاشورا:کنار شهدای هویزه (شهید علم الهدی و هفتادو تن از یارانش )

ظهر عاشورا :قتلگاه فکه

اما این دفعه رنگ بوی سفر خیلی برایم فرق کرده مخصوصا رفتنم  به طلاییه،نمی دانم وقتی که اسم طلاییه میاد احساس کاملا خاصی بهم دست میده،حس یک عاشق که داره به معشوقش میرسه

 از یک طرف خاطرات چند روز زندگی کردن در آنجا ،(و میشه بگی یاد هر منطقه طلاییه یا هر زمانش می افتم کلی خاطرات برایم یاد آوری میشه)و حسرت آن لحظه ها را می خورم . کنار اون بچه های با صفا و اهل دل و زنگی کاملا شهدایی...

اما از طرفی دیگر  احساس شرمندگی بزرگی بهم دست میده که چه قول هایی به خودم و شهدای گمنام طلاییه  داده بودم . قرار بود چه کارهایی را انجام بدم و چه رفتارها و معاصی را کنار بگذارم .اما چه شد ...

باز هم شرمندگی ...

نمیدانم چه کار کنم ولی وقتی خیلی دقیق بهش فکر میکنم ، با خودم میگم مرام و لطف وبخشش شهدا بیشتر و یا اشتباهات من ،کلی امدوار میشم . و انرژی میگیرم ،و مشتاق رفتن به این سفر معنوی .

اما در آخر از همه ی دوستان عاجزانه تقاضا میکنم زمانی که تو هیئت دلشون بارونی شد حال خوبی بهشون دست داد من عاصی را هم دعا کنید.که سخت محتاج دعای دوستان هستم

من هم قول میدم به یاد گذشته ها سوره" یاسین" را  کنار شهدای گمنام طلاییه به نیت رفقا بخونم

 

این روزها بوی محرم به مشام می رسد

و یاد ح س ی ن عجیب در دل بی تابم غوغا می کند

دلم شش گوشه می خواهد ،

تا تار و پود وجودم را دخیل ببندم به هر گوشه اش...

دلم یک شب تا صبح ، بین الحرمین می خواهد ،

تا مدام قدم بزنم با پای پیاده از این حرم به آن حرم...

دلم یک بغل زیارت علمدار می خواهد ،

تا حاجتم را زیر لب برایش یکی یکی بگویم و  او جواب دهد...

آه ! کاش می شد فاصله ها را برداشت

پرده ها را یکی یکی کنار زد

چشم دل را باز کرد

تمام نادیدنی ها را دید

کاش می شد...

یک دل سیر ، تماشای ضریح ارباب می خواهم

سهم من از کربلا ، شاید دلی تنگ باشد و دیده ای بارانی

این سهم کمی نیست

بی تاب کربلا بودن سهم کمی نیست

بی قرار ارباب بودن سهم کمی نیست

من این بی تابی را با تمام دنیا عوض نخواهم کرد

به خدا مجنون ح س ی ن بودن افتخار من است...

 

حکایتی قابل تأمل از بهلول

دوشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۴۰ ق.ظ

روزی بهلول بر هارون وارد شد. هارون گفت: ای بهلول مرا پندی ده. بهلول گفت: اگر در بیابانی هیچ آبی نباشد تشنگی بر تو غلبه کند و می خواهی به هلاکت برسی چه می دهی تا تو را جرئه ای آب دهند که خود را سیراب کنی؟ گفت: صد دینار طلا.
بهلول گفت اگر صاحب آن به پول رضایت ندهد چه می دهی؟ گفت: نصف پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس از آنکه آشامیدی، اگر به مرض حیس الیوم مبتلا گردی و نتوانی آن را رفع کنی، باز چه می دهی تا کسی آن مریضی را از بین ببرد؟
هارون گفت: نصف دیگر پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس مغرور به این پادشاهی نباش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست. آیا سزاوار نیست که با خلق خدای عزوجل نیکوئی کنی؟!

افسران - راه کسب حضور قلب در نماز از نظر آیه الله بهجت(رحمه الله)


حجت الاسلام غرویان:از محضر آیت الله بهجت سوال شد، حاج آقا،عمرمان گذشت و دارد می گذرد، هنوز لذتی از عبادت و به خصوص نمازمان احساس نکردیم، چه باید بکنیم که ما نیز اقلاً از آنچه را که ائمه و پیشوایان معصوم (علیهم السلام) فرموده اند، بچشیم؟ چه کنیم در نماز حضور قلب داشته باشیم؟

آیت الله بهجت در حالی که سرش را تکان می داد فرمود: آقا، عامّ البلوی است، اخوُک، مِثْلُک این دردی است که همه گرفتاریم.
عرض شد: آقا به هر حال مراتبی دارد، و مسأله نسبی است بعضی همچون شما مراتب عالی دارید و ماها هیچی؟ ماها چه باید بکنیم؟
باز فرمود: شاید من مرتبه شما را تمنّا کنم.
بعد از اصرار ما فرمودند: این احساس لذّت یک سری مقدمات خارج از نماز است. یک سری مقدمات در خود نماز و آن این است که:انسان گناه نکند، قلب را سیاه و دل را تیره نکند، معصیّت روح را مکدّر و نورانیت دل را می برد.
باید روغن چراغ را زیاد کنیم (معرفت پیدا کنیم) ایمان قلبی و باطنی را تقویت کنیم. وقتی وارد نماز می شوید هنگام خواندن حمد و سوره به معنای آن توجه کنیم تا ارتباط حفظ شود.
باید در طول 24 ساعت حواس خود را کنترل کنیم در طول روز گوش، چشم و ... را کنترل کنیم.
از اوّل نماز، توسل حقیقی به امام زمان (عج) پیدا کنی

 

 

وقتی زمانش برسد!

يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۳۰ ق.ظ

افسران -

یک درخت ملیون ها چوب کبریت میسازد
اما وقتی زمانش برسد ...
فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیون ها درخت کافیست ..