خاطرات فتح المبین
بخش اول
فتح المبین


با توجه به اینکه در منطقه ی عملیاتی فتح المبین شهرستان محلات حدود 34 شهید، 37 آزاده و تعدادی جانباز تقدیم به انقلاب و اسلام کرده و نسبت به تعداد جمعیت بالاترین درصد از این لحاظ را دارا می باشد.
با هماهنگی هایی که انجام شده بود با مسولین سپاه استان خوزستان و مسول یادمان فتح المبین قرار شده بود که شیاری را که رزمنده های محلات از آن عبور کردند را بازسازی و یاد و خاطرهای از این شهیدان زنده گردد.به همین خاطر با تابلوهای (آهنی)از قبل طراحی شده با تصویر شهیدان آن منطقه وشهر و تعدای میله پرچم و تابلوهایی چوبی برای نصب آماده سفر شدیم.
آغاز سفر
24 اسفند:سفری که از ساعت دو بعد از ظهر یک روز بارانی با دوازده نفر از دوستان شروع شد (دو سواری و یک بنز تک) شاید یکی از جالبترین خاطرات این سفربعد از حدود دو ساعت حرکت ، برفگیر شدن در حین مسیر بود که دچار آن شدیم،نزدیکای الیگودرز که رسیدیم به مدت نیم ساعت چنان برفی به باریدن گرفت که جاده دیگه پیدا نبود و ماشین ها وسط جاده لیز میخوردندو کامیون ها دیگه قادر به حرکت نبودند و زده بودند کنار جاده و بالاخره با سلام و صلوات با سرعت لاک پشتی مسیر را طی کردیم و حدود ساعت 12شب به شهر شوش رسیدیم و شب در دانشگاه پیام نور شوش خوابیدیم

25 اسفند:رفتن به سمت منطقه عملیاتی فتح المبین و خالی کردن وسایل از کامیون، که یکی از تلخ ترین خاطره این سفر شکستن ناخن دست حسین بود که که یک لحظه زیر آخرین تابلو گیر کرد و باعث شد که راهی بیمارستان بشه و ناخنش را بکشند (که واقعا خیلی درد کشید) و تا ظهر بچه ها درگیراین قضیه بودن ، و بعد از ظهر هم شروع به رنگ کردن میله پرچم ها شدیم تا ساعت 9


26اسفند:با توجه به تغییراتی که ایجاد شده بود . و مسول یادمان آقای منصوری شده بود .با مخالفت سرسختانه ایشون قرار گرفتیم و اجازه انجام کار را به بچه ها نداد و باعث شد که حاجی نجفی و حاج ابوالفضل بروند به سمت اهواز و پیگیر کارها و عملا در آن روز بیکار بودیم ودر یکی از اتاق های دانشگاه اسکان داشتیم.

27 اسفند:با زحمات فراوانی که حاجی نجفی و حاج ابوالفضل کشیدند برای دریافت مجوز تا حدی که حاج ابوالفضل می گفت اشک حاجی نجفی در اومده بود بالاخره مجوز از سردار گرفته شد که که تابلوی ورودی شیار را بزنیم و تعدادی از پرچم ها و تابلوهای چوبی به سمت تک درخت زده بشه . و ما بقی کار پس از اتمام کاروان های راهیان نور انجام بشه برای سال های آینده.
اما واقعی یکی از روزهایی که واقعا حال بچه ها خیلی خوب بود ،همون روز بود ،احساس میکردیم شهدا بالاخره اجازه دادن که براشون قدمی برداریم و تا اذان مغرب بچه ها اساسی تلاش کردند. و قرار ادامه کارها بر این شد که بعد از اتمام کاروان راهیان نور باشد.

28 اسفند:رفتن بچه ها به سمت زیارت حضرت دانیال نبی و بعد از آن هم حرکت به سوی محلات. با توجه به اینکه من اسمم برای خادمی دوره چهارم شلمچه در اومده بود که از دوم فروردین شروع می شد دیگه با بچه ها برنگشتم ، و قرار شد با یکی از رفقا (حسن)به سمت اهواز پادگان شهید محمودوند(معراج الشهدا ) بریم. برای دریافت حکم و اعزام

پ ن:خایا شکرت که تونستیم چند روزاز زندگیمون را در جایی قدم برداریم و نفس بکشیم که روزی از بهترین بندگانت اونجا زندگی میکردند.
- ۹۳/۰۲/۰۱
********************
ممنون
نظر لطفت هست داش محمد